سمينار در کنگره اول حزب٬
اوضاع بين المللى٬ تحولات انقلابى
و سياست کمونيسم کارگرى
سياوش دانشور

١- با شورش نان در تونس و سرنگونى بن على٬ و مهمتر٬ رويدادهاى مصر و سرنگونى مبارک٬ کشورهاى منطقه خاورميانه و شمال آفريقا وارد دورانى از تحول سياسى و انقلابى شده اند. اين تحولات ضرورتا به حوزه جغرافيائى معينى محدود نخواهد نماند. تاثير سقوط هر سنگر ارتجاع در گوشه اى از جهان٬ بسرعت معادلات سياسى در ديگر کشورها را بهم ميزند. بايد منتظر بود که موج جديد به اروپا بازگردد و چه بسا کشورهائى را دربرگيرد که امروز جزو "مناطق ايمن" محسوب ميشوند. کل اين تحولات در پايه اى ترين سطح چيزى جز قيام عليه ديکتاتوريهاى سرمايه و تمايل ديرپاى توده هاى کارگر و زحمتکش براى بهتر زيستن است. اين زلزله سياسى٬ قبل از اينکه نتايج آن از پيش معلوم باشد٬ بر اين واقعيت تاکيد دارند که مردم محروم و لگد مال شده طى دهه هاى متمادى٬ ديگر حاکميت ارتجاع سياسى را نمى پذيرند و براى تغيير بميدان آمده اند.   

٢- هيچ تحول سياسى٬ و حتى هيچ انقلاب معينى در بروز اجتماعى و سياسى خود کاملا کنکرت نيست. لذا ماهيت سياسى اين تحولات را با اين و آن شعار٬ با مانور و اخبار سلکتيو اين و آن رسانه٬ و يا با تبئين اين و آن مفسر و ناظر سياسى نميتوان توضيح داد. روندهاى پايه اى ترى نه فقط در اين کشورها بلکه در قلمرو جهانى به فرجام رسيده اند و امروز ماحصل خود را در اين تحولات ببار آورده اند. اگرچه همه٬ و هر کسى به فراخور موضع اجتماعى و طبقاتى اش٬ تلاش دارد هويتى کاذب به اين تحولات الصاق کند٬ اما مثل روز روشن است که آنچه شروع شده است ادامه جنبشهاى شناسنامه دار دهه هاى گذشته در اين کشورها و در قلمرو جهانى نيست. ماهيت اين تحولات "عربى" نيست٬ مختص به جهان موسوم به عرب نيست. اين روح سرگردان ناسيوناليسم ميليتانت عرب نيست که هويت منکوب شده خود را جستجو ميکند. اين جنبش تروريستى اسلام سياسى نيست که براى فتح سنگرهاى ديگرى دورخيز کرده و از توده محرومان مستاصل و بى افق سربازگيرى ميکند. اين تمايلات شرقى٬ آنتى آمريکائى٬ انقلابيگرى خرده بورژوازى ناسيوناليست و ضد يانکى نيست که بيدار شده است. اين دمکراسى خواهى دست راستى پسا جنگ سردى و کودتاهاى مخملين عليه بقاياى حاکميت پوسيده سرمايه دارى بلوک شرق نيست که بميدان آمده است.

٣- ماهيت و هويت واقعى اين تحولات يک تحرک توده اى ضد کاپيتاليستى است. اين جنبشى کلاسيک٬ ريشه دار در اقتصاد سياسى دنياى امروز٬ متکى به توده هاى وسيع طبقه کارگر و مردم زحمتکش٬ معترض به فعال مايشائى سرمايه و حکومتهاى سرمايه دارى است. اين جنبشى است که از پس آوار ديوار برلين و موج راستگرائى جهانى و دوران بى افقى و تسليم و انفراد کمر راست کرده است. اين جنبشى است که راست افراطى جهانى را در قلمرو سياست و اقتصاد در کره خاکى ديده و چنگال خونين آنرا بر زندگى و کار و دستاوردهاى چند دهه مبارزه کارگرى تجربه کرده است. اين جنبشى است که دمکراسى نظم نوينى و موشک کروزى٬ اسلام سياسى و فدراليسم و پاکسازيهاى قومى٬ جنگ داخلى و همسايه کشتن را ديده و مشقات و آوارگى هاى ميليونى را بجان خريده است. اين جنبشى است که در پس شکست استراتژيهاى نظم نوين سرمايه دارى جهانى٬ در متن بحران جهانى اقتصادى سرمايه قد علم ميکند و راه برون رفت را جستجو ميکند. اين تحولات يک روند مهم در معادلات جهانى است و فى الحال در تعريف معادلات جديد دنياى امروز نقش ايفا ميکند. حکومتهاى فاسد و ديکتاتوريهاى سرمايه مورد تهاجم اين تحرک عظيم انقلابى قرار گرفته اند.

۴- موج کنونى آغاز يک دوران انقلابى است که قدرت سياسى و امتيازات سياسى و اقتصادى حکومتهاى طفيلى سرمايه را به مصاف طلبيده است. اين آغاز يک دوران کشمکش سياسى حاد بين جنبشهاى سياسى و طبقاتى براى ترسيم سيماى سياسى و اقتصادى جهان و تعيين سهم انسان محروم از آنست. اين تحولات برخلاف تبليغات برخى ناظران خام انديش٬ ريموت کنترلى و کودتائى نيست٬ بلکه تحولى از پائين و محصول بفرجام رسيدن مجموعه اى از روندهاى سياسى و سرباز کردن تناقضات بنيادى نظام سرمايه دارى در کليت آنست. نيروى محرکه اين جنبشها اساسا طبقات محروم اجتماعى اند و خواست آنها نفى اوضاعى است که دولتها و حکومتهاى فاسد سرمايه بر صدها ميليون مردم در اين کشورها حاکم کرده اند. مهمترين مشخصه اين دوره انقلابى٬ باز شدن مسئله قدرت سياسى٬ تلاش براى نفى و سلب از چهارچوبهاى تاکنونى و ظاهرا پذيرفته شده است. اين دوره انقلابى اشکال مختلفى ميتواند بخود بگيرد٬ تعادلهاى موقت و متضادى را در هر کشور يا مجموعه اى از کشورها از سر بگذراند٬ نيروها و جرياناتى را اينجا و آنجا بقدرت برساند و يا از قدرت خلع يد کند٬ اشکالى از قدرت دو گانه را ايجاد کند٬ و با کودتاها و ضد کودتاها روبرو شود.

۵- در ايندوران از هر منفذ جامعه تلاش براى تغيير از يکسو و تلاش براى اعاده وضع موجود از سوى ديگر تشديد ميشود. جنبشهاى سياسى و طبقاتى متخاصم تلاش ميکنند مهر سياسى خود را بر اين تحولات بکوبند. طرفداران ديروز "مبارزه مسالمت آميز" و "انقلاب خشونت است" ناگهان "انقلابى" و "سرنگونى طلب" ميشوند. دمکراتهاى ورشکسته٬ طرفدار "رئال دمکراسى" با چاشنى "حق مردم براى اعتراض" ميشوند. ارتجاع خود را با روند انقلابى سازگار ميکند تا مهر ضد انقلابى اش را بر آن بکوبد. مانور در چهارچوب تغييرات قانونى و احاله روند سياسى به کريدورهاى مذاکرات بورژواها و بند و بست سياسى تشديد ميشود. اعاده نظم قديم و دفاع از اصل مالکيت خصوصى سرمايه به شناسنامه واقعى انواع جريانات مختلف بورژوائى تبديل ميشود. شکل دادن به دولت يا دولتهاى موقت ضد انقلابى بورژوائى٬ تطهير ارتش و پليس و در يک کلام بازسازى ارگانهاى سرکوب و ماشين دولتى بورژوائى به خط مشترک کل نيروهاى اپوزيسيون بورژوائى تبديل ميشود. در صف کارگر و زحمتکش٬ در اردوى آزادى و برابرى و رفاه٬ تلاش براى شکل دادن به قدرت آلترناتيو به معنى وسيع کلمه گسترش مى يابد. ابزارهاى انقلابى٬ حزب انقلابى و سازمانهاى اعمال اراده توده اى به يک نياز مبرم اردوى انقلابى و خواهان تغيير تبديل ميشود. ادبيات و سنتها و منش و روحيات انقلابى بار ديگر به مد روز تبديل ميشوند و طبقه کارکن ناچار است به تاريخ تجارب انقلابات کارگرى و اعتراضات سوسياليستى دست ببرد و از آنها در خدمت دوران جديد و شرايط جديد بهره ببرد.

۶- کمونيسم کارگرى در اوضاع امروز ميتواند به راه حل و اميد بشريت کارکن و آزاديخواه تبديل شود. بشريتى که از استثمار و بيحقوقى و اختناق و تبعيض به تنگ آمده است ناچار است عليه بنيادهاى کل اين مشقات برخيزد. اما بر پيشانى هيچ دوره انقلابى و هيچ انقلاب کارگرى مهر پيروزى کوبيده نشده است. پيروزى و شکست هر دو محتمل اند. نه فقط پيروزى کارگران در اين يا آن کشور بلکه حتى پيشروى در مقياس همين نظام و تحميل بخشى از خواستهاى برحق طبقه کارگر به سرمايه و حکومتهاى سرمايه دارى٬ در گرو قد علم کردن جنبش کمونيستى طبقه کارگر در جدال قدرت سياسى است. کمونيسم اپوزيسيونى٬ کمونيسم خوش فکر اما بى تاثير٬ کمونيسم غير کارگرى و غير سياسى٬ کمونيسمى که بر اتحاد بجاى تفاوتهاى سياسى و اجتماعى تاکيد ميکند٬ عليرغم هر نوع فداکارى و جانفشانى٬ محکوم به شکست و محکوم به تبديل شدن به نيروى ارتجاع سرمايه دارى است. کمونيسم کارگرى در اين دورن متحول بايد بعنوان يک نيروى متمايز و آلترناتيو بميدان آيد.

٧- وظايف جنبش کمونيسم کارگرى در ايندوران متحول وسيع و متنوع اند. پاسخ به الزامات مبارزه طبقاتى و تضمين نمايندگى کردن اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر در قلمرو جدال سياسى تا گشودن افق يک انقلاب پيروزمند کارگرى وظيفه بلافصل کمونيسم کارگرى است. شرکت در جدال قدرت و تلاش براى پيروزى وظيفه اساسى کمونيسم کارگرى در ايندوران است. امروز اين جنبش با کمبودهاى جدى از جمله فقدان احزاب کمونيستى کارگرى قدرتمند روبرو است. احزابى که بتوانند سوسياليسم را بعنوان يک آلترناتيو معتبر٬ جذاب٬ عملى و ممکن در مقابل کل جامعه بگذارند. احزابى که بتوانند در مقابل انواع آلترناتيوها و افقهاى بورژوائى٬ افق پيروزى کارگرى را به افق هژمونيک در جامعه تبديل کنند. احزابى که بتوانند در هر مقطع جدال سياسى راه حلهاى واقعى و سياستهاى روشن در مقابل جنبش انقلابى بگذارند و راه پيشروى را باز کنند. اما در متن اين کشمکش وسيع طبقاتى بايد به کمبودها و نيازهاى ايندوران پاسخ داد. سنگرهاى ضرورى و فورى را يکى بعد از ديگرى برپا کرد. به نيازهاى مبارزه سياسى با قاطعيت ويژه يک کمونيست انقلابى و بدون توهم و روشن بين پاسخ داد.

٨- کمونيسم کارگرى هرجا و بدرجه اى که نيرو دارد٬ موظف است قدرت خود را اعمال کند و مستمرا قدرت اين جنبش را در مقابل قدرت بورژوازى قرار دهد. مشخصه اساسى جدال قدرت در اين دوران جنگ آلترناتيوها در تمام سطوح است: جنگ نو و کهنه٬ جنگ افقهاى سياسى متمايز طبقاتى٬ جنگ برسر نه گفتن و نقد وضع موجود و يا به کم راضى شدن و اعاده وضع موجود٬ جنگ برسر سازماندهى نيروى ميليونى کارگر و زحمتکش تحت افق و منافع واقعى و اجتماعى آنان٬ جنگ برسر پاسخ واقعى و ممکن به سوالهاى اساسى جامعه در دوره انقلابى. تمام اصوليت٬ تئورى انقلابى٬ مارکسيسم٬ سنت اجتماعى٬ سبک کار٬ و تجارب تاريخى در ايندوران به بوته آزمايش گذاشته ميشوند. کل توشه تاريخ جدال طبقاتى٬ پيشرويها و دستاوردهاى تئوريک و سياسى٬ تفاوتها و روشن بينى هاى فکرى٬ در ايندوران در قدرت رهبرى و سازمانگرى و سياست و قاطعيت انقلابى فشرده ميشود. ميتوان نيروى قوى داشت اما سياست نادرستى داشت و شکست خورد. ميتوان کمبود زياد داشت اما با يک درايت انقلابى و شم قوى و تيز سياسى و درک فرصتها و ساختن فرصتها بر موانع فائق آمد. سياست کمونيسم کارگرى بايد از يکسو بر رفع هر کمبود و از سوى ديگر بر تهاجم براى فتح سنگرها استوار شود. کمونيسم کارگرى ممکن است جائى که زورش نميرسد به دستاورهايش موقتا رضايت دهد يا حتى بدليل تناسب قواى نامناسب سازش کند٬ اما پيروزى کارگرى در گرو فائق آمدن بر کل اين نظام است. پيروزى در هر مقطع اين جدال٬ از پاسخ دادن به انواع شرايط و مسائل سياسى جامعه٬ از تلاش براى متشکل کردن کارگران و بميدان آمدن بعنوان يک جريان وسيع سياسى٬ از کشمکش برسر قدرت و تبديل شدن به يک آلترناتيو اجتماعى تا کسب قدرت سياسى٬ از برپائى دولت انقلابى کارگرى تا پيروزى بر سرمايه و انقلاب در مناسبات اقتصادى٬ محورهاى سياست کمونيسم کارگرى است.

٩- اهداف کمونيسم کارگرى جهانى و انترناسيوناليستى است. کمونيسم کارگرى براى ايجاد يک جامعه آزاد و بدون مرز و بدون خرافه و بدون ايدئولوژى تلاش ميکند٬ اما سنگرهاى نبرد بنا به مشخصات دنياى امروز کشورى اند. کارگران و جنبش کمونيستى کارگرى ابتدا بايد در هر کشور بتوانند کار بورژوازى را يکسره کنند. سياست انترناسيوناليستى سياست مبارزه در تمام کشورها در آن واحد نيست بلکه برافراشتن سياست منافع واحد يک طبقه واحد در قلمرو کشورى و جهانى است. بدون ترديد کمونيسم کارگرى نيازمند مرجع فکرى جهانى٬ سازمان هاى منطقه اى و جهانى٬ و انترناسيونال کمونيستى کارگرى است. اما حضور در مهمترين سنگرهاى نبرد و درک امکان پيروزى در هر کشور و تلاش براى اين پيروزى است که کمونيسم و انترناسيونال کمونيستى کارگرى را در جهان احيا ميکند.  هر درجه پيشروى و پيروزى جنبش و احزاب کمونيستى کارگرى بنا به خصلت فراکشورى تحولات امروز٬ وسيعا به الگوى اعتراض انقلابى در مقياس جهانى تبديل ميشود. بدست دادن الگوهاى کمونيستى کارگرى به هر درجه و راجع به هر نياز مبارزه کمونيستى امروز تا گرفتن گوشه اى از قدرت در يک کشور٬ کمونيسم کارگرى را بار ديگر به پرچم آزادى بشريت تبديل ميکند. لذا متکى شدن به سياست انترناسيوناليستى و تقابل بى ابهام با سياستها و راه حل هاى ناسيوناليستى و تفرقه افکنانه٬ ايجاد وسيع ترين ارتباطات در قلمرو مبارزه انقلابى در کشورهاى مختلف و انتقال تجارب٬ بدست دادن چهارچوبهائى که هويت متمايز کمونيسم کارگرى را در قلمرو توده اى و سياسى ترسيم و متعين ميکند٬ يک شرط مهم پيشروى جنبش کمونيسم کارگرى است.

١٠- حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بعنوان حزبى که براساس سياستها و نگرش و انتقاد اجتماعى –طبقاتى مارکس و منصور حکمت به نظام موجود ساخته شده است٬ در متن تحولات سياسى امروز براى يک پيروزى کمونيستى کارگرى تلاش ميکند. اولويت سياست حزب ايجاد يک جريان حزبى و جنبش سياسى قدرتمند و دخالتگر در جدال قدرت سياسى در قلمرو ايران است. در عين حال حزب با اشتياق رويدادهاى کشورهاى مختلف را دنبال ميکند و براى کمک به پيشروى اردوى انقلابى و پيروزى صف انقلاب کمونيستى تلاش ميکند. حزب در صف مقدم براى هر درجه پيروزى کارگران و تحميل اصلاحاتى به بورژوازى مبارزه ميکند و اين پيشرويها را براى يک پيروزى کارگرى کمونيستى با اهميت و حياتى ميداند٬ در عين حال تاکيد ميکند که بورژوازى ميتواند تمام اين دستاوردها را يکى بعد از ديگرى پس بگيرد. حزب بر ضرورت پيشروى مستمر جنبش کمونيستى کارگرى و بفرجام رساندن اين پيروزى تاکيد ميکند. حزب دوره کنونى را يکى از بهترين شرايط سياسى براى قد علم کردن کارگر و کمونيسم بعنوان رهبر آزادى جامعه ميداند و تلاش ميکند در جدال قدرت سياسى آگاهانه و قاطعانه و بدون ذره اى توهم شرکت کند. حزب کارگران کمونيست و انقلابيون را به برافراشتن پرچم کمونيسم کارگرى٬ پاسخ دادن به نيازهاى مبارزه کمونيستى کارگرى در متن تحولات سياسى جهان امروز فراميخواند.

١٧ فوريه ٢٠١٠

توضيح: متن فوق نکات سمينارى است که تحت عنوان "اوضاع بين المللى٬ تحولات انقلابى و سياست کمونيسم کارگرى" توسط سياوش دانشور در کنگره اول حزب ارائه شد و بحثهاى گرمى پيرامون آن صورت گرفت.